رهاسادات  رهاسادات ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
رونیا ساداترونیا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

نفس های مامان و بابا رها و رونیا

دخترم دو ماهه شد

دخترم امروز دو ماهه شده ، تولدت مبارک عزیزم ، چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که تو رو از بیمارستان فلسفی به خونه آوردیم دیروز دختر گلم رو پیش دکترش خانم دکتر فولادی نژاد برده بودم ، خدا را شکر همه چیزش نرمال بود ، ٣ سانت قدش اضافه شده و وزنش حدوداً ٥ کیلو نیم شده ، و دور سرش یک سانت و نیم اضافه شده ، خدایا باز هم شکرت که بچه سالم به ما هدیه دادی ، امیدوارم بتونیم من و باباش از این مسئولیتی که خداوند به عهده ما گذاشته سربلند بیرون بیاییم . ...
7 آذر 1390

صحبت مامان با دخترش

نازنینم،  ٥ روز دیگه دو ماهت می شه ، باید واکسن بزنی ، می دونم یکم درد داره و شب ممکنه تب کنی خدا خدا می کنم که زیاد اذیت نشی ، آن روز بخاطره دختر گلم می خواهم مرخصی بگیرم چون باید مراقبت گلم باشم    این روزها کاملاً سرت رو به طرف صدا می چرخونی ، با دقت تلویزیون نگاه می کنی ، خیلی می خندی ، دلت می خواد همه اش باهات حرف بزنم ،  نسبت به اسم خودت خیلی هوشیاری ، البته باید بگم از همان دو سه هفته اول وقتی صدایت می کردم خیلی دقت می کردی آخه آن زمانی که تو دل مامانی بودی خیلی باهات صحبت کردم ، اسمتو صدا می کردم از باباجوادت برایت می گفتم ، آهنگ و قرآن برایت می گذاشتم و.... فکر کتم خیلی...
1 آذر 1390

امان از سرما خوردگی مامان

عزیزم چند روزی که بوست نکردم ، می دونی چرا ، آخه مامانی سرما خورده ، می ترسم گلم سرما بخوره ، وقتی می خوام شیرت بدم یا بغلت کنم ، ماسک می زنم . اولین بار وقتی من را به آن شکل دیدی ، خیلی نگاهم می کردی ، تعجب کرده بودی بعد من چند لحظه ماسک رو بر می داشتم و تو می خندیدی ، خلاصه خیلی صحنه جالبی بود   ...
1 آذر 1390
1